فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي، ويژه رسانه و مديريت بحران منتشر شد
پنجاهوپنجمين شماره فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي ويژه «رسانه و مديريت بحران (1)» منتشر شد.
اين شماره حاوي 9 مقاله است. در مقاله نخست با عنوان «رسانهها و معناشناسي بحران»، پس از تحليل معنايي و زبانشناسانه واژه بحران و بيان ريختشناسي آن به بيان رابطه بين رسانه و مراحل بحران پرداخته شده و به شيوههاي مختلف برجستهسازي، اقناع، کاشت و آموزش بهعنوان شيوههاي اجرايي نقش دوگانه مديريت و کنترل يا تصعيد و گسترش بحران، اشاره شده است.
دومين مقاله با عنوان «مديريت رسانهاي بحران»، با عطف توجه به ماهيت رسانههاي نوين که امکان انحصار آنها را در شأن ابزاري متعارف منتفي ميسازد، به بررسي جايگاه رسانه در مقام مديريت بحران پرداخته شده است و به اين منظور نظريهاي سهوجهي و جامع، مبني بر «بحران ـ رسانه ـ سرمايه اجتماعي» طراحي و عرضه و بر مبناي آن الگويي عملياتي مطرح شده است که سير تکويني تحول و فعاليت بحران را شامل ميشود. در پايان نيز گزارههايي راهبردي به منظور فعاليت رسانه در مقام مديريت بحران، ارائه شده است.
مقاله سوم، «بحرانشناسي رسانهاي: رسانه، قدرت نرم قرن 21»، انواع بحران و چگونگي شکلگيري آن از طريق رسانهها و استبداد اطلاعاتي ناشي از گزينش اطلاعات و اخبار را مورد بررسي قرار داده است. به زعم نويسنده، جنگ رسانهاي بهعنوان يکي از جنبههاي برجسته جنگ نرم در عرصه ارتباطات بينالمللي، نياز به تعيين مرزهايي جديد براي ايفاي نقش رسانه در بحرانسازي يا بحرانزدايي و حفظ صلح و امنيت بينالمللي را روز به روز بيشتر نشان ميدهد.
مقاله چهارم با عنوان «راهبردها و اهداف جنگ رسانهاي غرب عليه جمهوري اسلامي ايران»، پس از بيان پيشينه ديپلماسي رسانهاي و کارکردهاي آن به بررسي مصاديق ديپلماسي رسانهاي در بعد نرمافزاري جنگ نرم و جنگ رسانهاي غرب عليه ايران و همچنين اهداف راهبردي جنگ رواني امريکا عليه جمهوري اسلامي ايران پرداخته است. نويسنده بهترين راهبرد رسانهاي نظام را اتحاد ملي و انسجام ديني و مذهبي دانسته و براي تحقق آن راهکارهايي مانند بهرهگيري از مديران شايسته، پرهيز از چهرهسازي بيتناسب افراد، تقويت شبکههاي راديو و تلويزيوني داخلي بويژه براي استانهاي اقليتنشين و قومي و ... را پيشنهاد کرده است.
در پنجمين مقاله باعنوان «نقد و بررسي نظريههاي موجود درباره نقش رسانهها در مديريت بحران با تأکيد بر نظريه آلوين تافلر»، پس از بررسي دقيق نظريه تافلر در زمينه مديريت بحران و رسانه، به روش استقرايي، مطالبي استخراج و با توجه به ارکان اساسي نظريهها (توصيف، تبيين و تجويز)، سامان داده شده است.
نتايج اين بررسي نشان ميدهد کشورهاي در حال توسعه (ازجمله ايران)، نبايد از مديريت بحرانهاي داخلي و خارجي و از نقش عمده رسانههاي موج سومي غافل باشند، بلکه بايد بکوشند بسترهاي سختافزاري و نرمافزاري لازم را فراهم آورند.
در مقاله ششم، «تهديدهاي رسانهاي و مديريت بحران»، به بيان اين مطلب پرداخته شده است که بسياري از بحرانها از طريق رسانهها ايجاد ميشوند و کارکرد امنيتي رسانهها در جامعه کنوني، اهميت غير قابل انکار يافته و شرايط خاص ملي، منطقهاي و جهاني و پيچيدگي اوضاع سياسي، بر اهميت اين کارکرد افزوده است. در اين مقاله به ترديدهاي رسانهاي (البته با تأکيد بر رسانههاي غرب) و بحرانهاي حاصل از آن و نحوه مديريت بحرانها پرداخته شده است. همچنين توجه به توانايي رسانهها در ايجاد تناسب بين رفتارها و ارزشهاي خود با سرشت بشري و تأکيد بر ارزشهاي عام و جهانشمول مانند صلح و عدالت، توجه به ضرورت ايجاد منابع متنوع و قابل اعتماد اطلاعاتي، اتحاد يا همکاري خبرگزاريها در سطوح محلي، ملي، منطقهاي و جهاني و ... بهعنوان اصول و قواعدي دقيق و منسجم در زمينه ارتباطات رسانههاي بينالمللي و توليد و توزيع اطلاعات و اخبار در سطح جهاني، بيان شده است.
در هفتمين مقاله با عنوان «نقش مديريت رسانه در مديريت بحران از تهديد به فرصت» پس از تشريح انواع راهبردهاي رسانه (انفعالي، واکنشي، فعال، فوقفعال) به تبيين نقش رسانههاي فوقفعال در تبديل بحران به فرصت پرداخته و راهکارهايي براي سياستگذاران و مديران رسانه ملي بيان شده است. ازجمله راهکارهاي پيشنهادي ميتوان به تقويت نگرش مثبت به بحران در نزد مديران رسانه، پرهيز از راهبردهاي انفعالي و واکنشي و جلب اعتماد عمومي، اشاره کرد.
در مقاله هشتم با عنوان «کاربرد نظام برنامهريزي سلولي چند لايه در رسانه ملي براي مديريت بحران در نظامهاي اجتماعي»، پس از بيان تفاوت برنامهريزي مديريت بحران با برنامهريزي در شرايط عادي و چگونگي شناخت راهحلهاي مقابله با بحران و توضيح نظام برنامهريزي سلولي چند لايه، به نقش سهگانه رسانه ملي در حمايت از اين نظام، به صورت بانک اطلاعاتي و ذخيره دانش مديريت، تدوين برنامهاي براي همراهي با مديريت بحران از طريق ارائه بهموقع اطلاعات و تدوين برنامههاي گوناگون به منظور هدايت مناسب کمکهاي مردمي به سوي مناطق بحرانزده، اشاره شده است.
مقاله نهم نقدي است بر کتاب «فنّاوري جهاني و بحران شرکتي»، نويسندگان اين اثر تلاش ميکنند به مخاطب خود ضرورت بازانديشي در مفاهيم بنيادين بحران، مديريت آن و ارتباطات در بحران را يادآور شوند. به نظر ناقد، اين کتاب دقيق و جزيينگر است و به خوبي توانسته است نسبت ميان مديريت بحران و مقتضيات رسانهاي عصر جديد را واکاوي کند. مطالعه اين اثر از يکسو ميتواند براي علاقهمندان به علم مديريت مفيد باشد و از سوي ديگر به کار فعالان، نظريهپردازان و علاقهمندان به مباحث ارتباطات خواهد آمد. البته اين بدان معنا نيست که به پرسشهاي جديد نظري يا علمي در باب شکل و نوع بحران در عصر اطلاعات در اين کتاب، پاسخ داده شده باشد.