اظهارات علي‌اكبر ناطق‌نوري رئيس پيشين مجلس شوراي اسلا‌مي در پايان راهپيمايي مردم خراسان در مشهد رضوي در روز 22 بهمن‌ماه سال جاري درخصوص بحرين، موجب منازعات و سوءتفاهمات و البته سوءاستفاده‌هايي در ميان برخي دولت‌هاي عربي شده است. ناطق‌نوري در توضيح ناتواني و بي‌عرضگي حكومت‌هاي قاجار و پهلوي به موضوع از دست دادن بخش‌هايي از خاك سرزمين مادري اشاره كرد و درباره مساله بحرين گفت كه <در دوران محمدرضا پهلوي، اين پادشاه بي‌عرضه، يك استان ما كه امروز كشوري به نام بحرين شده است از دست ما گرفته شد. آن زمان بحرين استان چهاردهم ما بود و در مجلس شوراي ملي هم نماينده داشت.>

اين مجموع اظهارات ناطق‌نوري درباره بحرين است؛ سخناني كه هرچند در مقام ترجيح توانايي‌هاي نظام جمهوري اسلا‌مي و وطن‌دوستي آن به نسبت قاجارها و پهلوي‌ها بيان شده و در ثاني حاوي يك نكته تاريخي و البته افسوسي مستتر در اين‌باره است. بيش از اين نمي‌توان استنباطي ديگر از اين سخنان داشت. پهنه و گستره ايران در ادوار مختلف تاريخي بسيار موسع‌تر و پهناورتر از حوزه جغرافياي سياسي آن بود. گاهي ايران حتي فراتر از فلا‌ت ايران بوده است. با اين همه از عصر مادها تا آغاز سلسله قاجاريه وسعت ايران بسيار بزرگ‌تر و وسيع‌تر از ايران امروز بوده است. مرزهاي ايران به صورت سنتي از شمال در قفقاز در جنوب خليج‌فارس و درياي عمان، در شرق شبه‌قاره و در غرب بين‌النهرين بوده است.
در مناطق جنوبي حوزه‌هايي چون عراق عرب، بحرين، جزاير هرمز و برخي سواحل جنوبي خليج‌فارس در طول قرون و اعصار جزو سرزمين ايران محسوب مي‌شده است.
در اين ميان حتي حوزه اين گسترش به يمن هم رسيده و در برخي ادوار چنين ماهيتي داشته است اما در دوران جديد به تناسب تغييراتي كه در فضاي جغرافيايي سرزمين‌هاي جهان روي داده، ايران نيز تحولا‌تي را شاهد بوده است.
در عصر قاجار به دليل ضعف و ناتواني سياسي و نظامي و جدا افتادن ايران از كاروان تمدن جهاني و قدرت يافتن دولت‌هاي روسيه و انگلستان طبق معاهداتي مانند گلستان، تركمانچاي، آخال، پاريس و... شايد نزديك به نيمي از سرزمين مادري از خاستگاه اصلي خويش جدا شده‌اند. اما در اين ميان بحرين كمتر مورد منازعه و ترديد براي مورخان است كه آيا عضو پيكره ايران بزرگ بوده است يا خير؟
در عصر كريم‌خان زند هم كه برخي جنگ‌ها ميان انگليسي‌‌ها، هلندي‌ها و حتي نزاع‌هاي شاه ايران با ميرمهنا صورت پذيرفت، هيچ بحثي درخصوص بحرين انجام نگرفت، زيرا اصالت وابستگي آن به ايران محل پرسش نبود اما در عصر قاجارها با باز شدن جدي‌تر پاي انگليسي‌ها در جنوب ايران در راستاي حمايت از منافع خود در هندوستان و سپس تصميم قدرت‌هاي متفق براي درهم شكستن دولت‌هاي محور در جنگ جهاني اول، عثماني كه لقب <مرد بيمار اروپا> را به خود گرفته بود، موجب ايجاد تغييرات جديدي در روابط انگلستان و اعراب شد. البته پاي ايران هم ناخواسته به اين مجادلا‌ت كشيده شد. در دهه 40 هم به دليل سياست‌هاي بريتانيا و اتفاقاتي كه در منطقه خاورميانه روي داده بود، ميان ايران و انگلستان درخصوص حاكميت بحرين منازعاتي بروز كرد كه شاه ايران به دلا‌يلي كه از حوصله اين يادداشت خارج است، در قبال تسلط بر جزاير استراتژيك خليج فارس و درك اين مهم كه بحرين عملا‌ از حوزه نفوذ ايران خارج شده و البته بي‌عرضگي و ناتواني خود، جدايي بحرين از ايران را پذيرفت. اما چرا سخنان يك شخصيت سياسي در ايران كه هم‌اينك هيچ مسووليت رسمي‌اي هم ندارد تا اين اندازه موجب واكنش در ميان دولت‌هاي عربي و رسانه‌هاي عربي و منطقه‌اي شده است؟ آنچه روشن است اينكه هر شهروندي در هر كجاي دنيا مي‌تواند درخصوص موضوعات مختلف اظهارنظر نمايد. سخنان ناطق نه غير ديپلماتيك و نه تهديدآميز و نه نافي حقوق دولت و ملت بحرين است اما معركه‌گرداني دولت‌هايي چون عربستان سعودي، اردن و مصر دلا‌يل ديگري دارد. در بعد بين‌المللي چند سالي است كه دولت عربستان سعودي از نحوه چينش و آرايش سياسي در خاورميانه ناراحت و نگران است، در داستان جنگ 33 روزه حزب‌الله و اسرائيل و پس از آن مذاكرات مربوط به انتخاب رئيس‌جمهور لبنان و متعاقب آن جنگ غزه، قطر گوي سبقت را با حمايت ايران از عربستان سعودي ربود. دولت‌هاي اردن و مصر در ماجراي دو جنگ ياد شده متحمل بيشترين فشارهاي داخلي از سوي اپوزيسيون خود شدند. طرح ملك عبدالله براي صلح نه به دليل رقابت‌هاي منطقه‌اي بلكه بيشتر به واسطه لجاجت و حماقت دولت اسرائيل در حال خاك خوردن است اما عربستان، مصر و اردن دوست دارند آن را نه از فقدان اراده جدي آمريكا و ناداني اسرائيل ببينند، بلكه مشتاق هستند ايران، سوريه و قطر را دراين باره ملا‌مت كنند؛ شايد تصور مي‌كنند، هزينه اين كار كمتر است. ملك عبدالله پادشاه اردن نماد روشن سياستمداراني است كه مي‌خواهند جدي محسوب شوند، اما كميك مي‌نمايند. او پادشاه كشور كوچك و غيرموثري در منطقه خاورميانه است اما علا‌قه‌مند است بر كرسي‌هايي تكيه زند كه كشورهايي چون ايران، عربستان و مصر توان نشستن بر آنها را دارند لذا واكنش‌هاي وي قابل فهم است؛ روشن است كه پرواز او به منامه و اظهار همدردي با دولت و ملت بحرين بيشتر يك شوخي سياسي است و چندان جدي گرفته نخواهد شد. در اين ميان اعلا‌ميه مشترك عربستان سعودي، مصر، اردن، امارات و بحرين عليه ايران نيز در نوع خود جالب توجه است اما نمي‌توان فهميد چرا اين دولت‌هاي شجاع هيچ‌گاه به خود اجازه نداده‌اند قدمي عليه اسرائيل بردارند؟ از سوي ديگر رفتار نسنجيده دولت بحرين در واكنش به اظهارات تاريخي و غيررسمي يك سياستمدار ايراني تامل‌برانگيز است. آنها قرارداد گازي با تهران را به حالت تعليق درآورده‌اند، در پارلمان خود عليه ايران بيانيه مي‌دهند و از ورود هواپيماي حامل مسافران ايراني ممانعت به عمل مي‌آورند. همه اينها از سوي كشور كوچكي كه تماميت ارضي و استقلا‌ل آن مورد احترام ايران و جامعه جهاني است، تعجب‌برانگيز است. اقدامات بحرين هزينه‌زا و ضدمنافع مشترك منطقه‌اي است؛ تنها آب به آسياب دشمن مي‌ريزد و به‌نفع قدرت‌هاي بزرگ و اسرائيل است. منامه بهتر است فريب دوستان را نخورد، بحرين نه از منظر بين‌المللي و نه از جايگاه منطقه‌اي در سطحي نيست كه بتواند هزينه‌هاي تيرگي روابط و تزلزل در روابط دوستانه با دولت قدرتمند ايران را بپردازد. به‌نفع اين كشورها است كه بيهوده موجب افزايش تنش در روابط خود با ايران نشوند، اما از منظر داخلي نيز موضوع اظهارات ناطق قابل مطالعه است. اينكه دولتي چون بحرين به خود اجازه چنين گستاخي‌هايي مي‌دهد و يا دولت‌هاي عربي برشمرده شده تا اين اندازه انگيزه لا‌زم براي جبهه‌گيري عليه ايران را دارند تا حدودي به سياست‌هاي خارجي دولت احمدي‌نژاد برمي‌گردد. سياست خارجي دولت احمدي‌نژاد سطح مناسبات ايران با همسايگان را كاهش، هزينه‌هاي همزيستي را افزايش و دوستان قديم را به دشمنان جديد تبديل كرد. همه اشكالا‌ت به آمريكا و اسرائيل باز نمي‌گردد. آنها 30 سال است عليه ايران در حال برنامه‌ريزي هستند اما در دولت هاشمي و خاتمي سطح همكاري‌ها به‌شدت افزايش يافت. ايران با عربستان سعودي، كويت و قطر قرارداد امنيتي امضا كرد. مقامات عالي‌رتبه اردن به ايران سفر كردند. مصر در حال بازگشايي سفارت خود در تهران بود. بحرين خود را دوست و متحد ايران مي‌دانست. اما اكنون چه شده كه شيوخ جرات شوخ طبعي مي يابند؟