دولت و رسانه در آمریکا پس از یازده سپتامبر
چكيده
تحليل نقش و جايگاه دولت آمريكا در كنترل رسانهها2 از يكسو و تشريح وابستگي يا عدم وابستگي رسانهها از دولت پس از حادثه يازدهم سپتامبر از سوي ديگر هدف اصلي اين نوشتار را تشكيل ميدهد. مفروض اين نوشتار عبارت از آن است كه: بين دولت و كاركرد رسانه در آمريكا رابطه معناداري وجود دارد به طوري كه پس از حادثه يازدهم سپتامبر بنا به ماهيت رسانهها در اين كشور، رسانهها تا حدود زيادي در اختيار صاحبان قدرت و دولتمردان و در راستاي ديپلماسي رسانهاي دولت بوش قرار گرفتند. با اين وجود براي پاسخ به سؤال اصلي نوشتار يعني اينكه چه رابطهاي بين دولت و رسانهها در آمريكا وجود دارد؟ به واكاوي رسانهها و همچنين ديپلماسي رسانهاي آمريكا پس از حادثه يازدهم سپتامبر به عنوان دغدغه اصلي اين نوشتار پرداخته ميشود.
كليدواژهها: دولت، رسانه، يازده سپتامبر، ديپلماسي رسانهاي، رسانههاي خبري، جهاني شدن، افكار عمومي و نظامهاي رسانهاي.
مقدمه
امروزه رسانهها نقش اجتنابناپذيري در پيشبرد برنامههاي دولتها بر عهده دارند و با ايجاد فضاي رسانهاي براي شكلدهي به افكار عمومي و هدايت تصميمات در بستر مطلوب، همواره مورد توجه دولتها بودهاند. به طوري كه دولتها به ياري رسانهها از قدرت بينظيري در عرصه داخلي و خارجي برخودار شدهاند كه از آنها به عنوان مهمترين منابع قدرت ياد ميشود و دولتمردان با در اختيار داشتن رسانهها عملاً كليه اهداف و برنامههاي خود را طراحي و اجرا مينمايند.
از اين منظر تسلط دولتها بر رسانهها قدرت فوقالعادهاي را در اختيار هر يك از بازيگران صحنه بينالمللي قرار ميدهد كه به واسطه اين قدرت ميتوانند به تغيير باورها، نگرشهاي جمعي و يا شكلدهي به افكار عمومي در راستاي سياستهاي كلي دولتها اقدام نمايند.(1) تحت چنين شرايطي بسياري از كارشناسان بر اين باورند كه اساساً نقش رسانهها به نقشي فراتر از اطلاعرساني افزايش يافته است و رسانهها در عصر اطلاعات و ارتباطات، علاوه بر كاركردهاي سنتي خود به ابزارهاي نويني كه در اختيار سياستگذاران و سياستمداران قرار دارد تجهيز شدهاند. به طوري كه تقريباً كليه ابزارهاي رسانهاي و ارتباطي در اختيار دولتها قرار گرفته و خطمشيهاي كلي و جزئي رسانهها را حكام و سياستمداران تعيين ميكنند و رسانهها نيز بنا به دلايلي كه ذكر خواهد شد كاملاً هماهنگ با دولتها گام برداشته و در نتيجه مشكل خاصي نيز بروز نميكند. در چنين حالتي رسانهها به ابزاري در اختيار دولتها تبديل خواهند شد به نحوي كه تشخيص نقاط افتراق و اشتراك ميان آنها مشكل ميشود. به عنوان مثال در ايالات متحده آمريكا در سال 1994 قانون پخش راديو و تلويزيون به تصويب رسيد اين قانون به تشكيل شوراي مديران رسانههاي پخش، متشكل از هشت شهروند يعني چهار دموكرات و چهار جمهوريخواه و رئيس سازمان اطلاعرساني ايالات متحده آمريكا منجر شد. هدف از اين اقدام، انسجام، يكپارچگيو همگرايي رسانهها و حفظ توان آنها براي عمل كردن مطابق منشور صداي آمريكا بود.(2)
مصداق بارز همسويي و وابستگي رسانهها در همراهي با سياستهاي ايالات متحده، پس از حادثه يازدهم سپتامبر شاهدی بر این مدعاست. ايالات متحده پس از حادثه يازدهم سپتامبر توانست به نحو گستردهاي براي نيل به اهداف خود – مبارزه عليه تروريسم و غيره – به بسيج رسانهاي در اين كشور مبادرت ورزد. به طوري كه رسانهها در اين كشور چند ساعت پس از برخورد هواپيماهاي بوئينگ با ارائه تصاويري از برجهاي دوقلو و پخش تصاويري از زنان و كودكان فلسطيني كه در حال پايكوبي و شادماني بودند، جنگ رسانهاي خود براي جلب افكار عمومي و شكلدهي افكار عمومي در حمايت از دولت بوش را آغاز كردند. اين پرسش كه تصاوير مخابره شده حقيقي بودند يا جعلي از اهميت چنداني برخوردار نيست، زيرا در آن لحظه تنها اين واقعيت مهم بود كه رسانهها حضور داشتند و با همان ابزار هميشگي خود به شكلدهي اذهان و ايجاد جنگ رواني پرداختند. رسانهها پس از حادثه يازدهم سپتامبر عليرغم انتقاداتي كه از سوي برخي از مقامات آمريكا نسبت به آنها صورت گرفت، در خدمت دولت بوش قرار گرفتند و از جنگ تبليغاتي دولت بوش حمايت و آن را سازماندهي كردند. بررسي ديپلماسي رسانهاي ايالات متحده و نوع رابطه رسانهها با دولت در اين كشور به ويژه پس از حادثه يازدهم سپتامبر هدف اصلي اين نوشتار را تشكيل ميدهد.
1- حادثه يازدهم سپتامبر و كاركرد رسانهها در آمريكا
بسياري از كارشناسان و تحليلگران مسائل بينالملل، حادثه يازدهم سپتامبر را با حادثه پرلهاربر مقايسه كرده و به تحليل اين حادثه در سياست خارجي آمريكا پرداختند. به اعتقاد آنان حادثه يازدهم سپتامبر آسيبپذيريهاي ايالات متحده را در برابر جهان خارج آشكار ساخت و موجب جهتگيري اساسي جديدي در سياست خارجي اين كشور شد. به طوري كه برخي از ناظران، سخنراني بيستم سپتامبر جورج بوش در كنگره آمريكا را مشابه سخنراني هري ترومن درباره تركيه و يونان در دوازدهم مي سال 1947 دانستهاند.(3) از اين منظر حوادث يازدهم سپتامبر و اعلان جنگ دولت بوش عليه تروريسم تأثيري پايدار بر سياستهاي جهاني خواهد داشت، اما پيش از هر چيز، نظم بينالمللي موجود به مركزيت جهان غرب را تقويت مينمايد و رشتههاي جديدي از انسجام و پيوستگي در داخل و خارج ميان قدرتهاي بزرگ به وجود ميآورد.(4) چنانچه بعد از اين حادثه، جنگ عليه تروريسم در اولويت سياست خارجي آمريكا قرار گرفت(5) و در بستر اين محيط ذهني حاكم بر آمريكا كه تروريسم يك تهديد موجوديتي(6) براي آمريكاست و محيط بينالملل پذيراي هژموني آمريكا گرديده است، ديپلماسي رسانهاي آمريكا با حمايت رسانهها براي مقابله با تروريسم شكل گرفت.(7) حادثه يازدهم سپتامبر بهانه لازم را در اختيار ايالات متحده قرار داد تا با طرح شعارهايي چون مبارزه با تروريسم و دموكراتيزه كردن حكومتها در خاورميانه، مبارزه با سلاحهاي غير متعارف كشتار جمعي، مبارزه با رژيمهاي حامي تروريسم، حقوق بشر، آزادي و غيره ابتدا به اشغال نظامي افعانستان مبادرت ورزد و سپس به دنبال اجراي چند عمليات رواني از سوي مقامات نظامي و سياسي درون حاكميت و همين طور رسانهها و گروههاي راستگراي افراطي، زمينه را براي حمله به عراق و حضور نظامي در خاورميانه آماده كنند.(8) به طوري كه از فرداي حادثه يازدهم سپتامبر، شبكههاي تلويزيوني سيانان و فوكس طي چند روز، تيتر بالاي صفحات خود را از «آمريكا تحت تهاجم» به «آمريكا در جنگ» تغيير دادند. شيوه اطلاعرساني و جنگ رواني كه اين دو شبكه راه انداختند بيانگر آن بود كه اين دو شبكه خصوصي به سازماني حكومتي تبديل شدند كه پرچم آمريكا را زمينه اخبار و گزارشهاي خود در كليه برنامههاي خود قرار دادند. با اين وجود دولت بوش از فضاي رسانهاي جنگ در عراق اظهار نارضايتي كرد و نماينده تامالاختيار آمريكا – پل برمر – نيز به كرات در اولين سال حضور آمريكا در عراق از رسانههاي اين كشور انتقاد كرد. دونالد رامسفلد وزير دفاع وقت و ديك چني معاون رئيسجمهور آمريكا نيز به كرات اعلام ميكردند كه گرايش رسانهها بيشتر تأكيد بر خشونت و انعكاس مقولات خبري منفي بوده است. نارضايتي آنها از اين مسئله بود كه اساساً مردم فقط اخبار بدي را كه به طور روزافزون در ميان اعضاي ارتش آمريكا شايع شده بود، ميشنيدند. از اين منظر بسياري از منتقدين رسانهها بر اين باورند كه پوشش منفي اخبار ميتواند هزينههاي جنگ براي ايالات متحده را افزايش دهد.
با دلايلي كه اين كارشناسان ذكر ميكنند، ايالات متحده تنها در صوتي در جنگ رسانهاي در عراق شكست خواهد خورد كه تصميمگيري ملي در اين خصوص با ترديد روبرو شود. اين ترديدها نيز تنها با بدبيني ناعادلانه مردم آمريكا نسبت به جنگ عراق و ساير اقدامات آمريكا در نتيجه انعكاس خشونتها و اخبار بد جنگ توسط رسانهها شكل ميگيرد.(9) با اين وجود شواهد حاكي از آن است كه اكثر رسانهها در خدمت ايالات متحده قرار گرفتند و از جنگ رسانهاي دولت بوش حمايت و آن را سازماندهي كردند و مورد تشويق قرار دادند و به جاي فعاليت، تحقيق، پژوهش درباره حادثه و ارائه تهديدهاي شفاف، اطلاعات محض و كوركورانه حاكم شد و ميهنپرستي افراطي و اظهارات تندي مانند آنچه دان راتر، يكي از مشهورترين گويندگان اخبار در آمريكا بيان كرد به وظيفه تبديل ميشود: جورج بوش رئيسجمهور است و اگر او مرا براي اداي وظيفه فرابخواند، من آماده هستم. بدين ترتيب سكوت مرگباري بر جبهههاي داخلي و خارجي حاكم شد. در جبهه خارجي با ادعاي سوگند نسبت به پيگيري داستان بنلادن، القاعده و طالبان و در جبهه داخلي با تصويب طرح موشكهاي پاتريوت و صدور مجوز استراق سمع شهروندان براي سرويسهاي مخفي اطلاعاتي يا ديگر ارادههاي دولتي بدون اينكه مجازاتي در انتظار آنها باشد، حقوق شهروندان آمريكايي را از اعتبار ساقط ميكرد.(10)
بنابراين همانطور كه در قسمت بعدي نوشتار نيز خواهد آمد، عليرغم نارضايتي ظاهری مقامات رسمي واشنگتن در خصوص همسويي رسانهها با دولتمردان، رسانهها در آمريكا تا حدود زيادي از دولت بوش حمايت كردند و عملاً به ابزار دست دولت براي رسيدن به اهداف طراحي شده واشنگتن در منطقه رسيدند.
2- ديپلماسي رسانهاي آمريكا
به طور كلي ديپلماسي رسانهاي در عصر جهاني شدن، بخش قابل توجهي از ديپلماسي عمومي كشورها به ويژه كشورهاي قدرتمند را به خود اختصاص ميدهد. به طوري كه رسانهها به مراتب نقش ابزار تبليغات سياسي دولتها را بازي ميكنند. آنها با دفاع از سياست خارجي و با انگاره سازی و ارزشسازي القاء پيام و برجستهسازي نسبت به مشروعيتبخشي به سياستهاي حكومتي و رساندن پيامهاي دستاندركاران ديپلماسي كشور به افكار عمومي جهاني، نقش توجيهگر افكار عمومي را در عرصه سياست خارجي ايفاد مينمايند. در اين نقش آنها اشاعهدهنده فرهنگ، عقايد، آراء و تبليغكننده ايدئولوژي و ايدههاي سياست خارجي كشورها عمل ميكنند.(11) بنابراين شايد بتوان گفت كه ديپلماسي رسانهاي به صورت عام به معناي به كارگيري رسانهها براي تكميل و ارتقاي سياست خارجي است. راما پراساد محقق آمريكايي ديپلماسي رسانهاي را به عنوان نقشي كه رسانهها در فعاليتهاي ديپلماتيك ميان كشورها بازي ميكنند، تعريف كرده است. از اين منظر ديپلماسي رسانهاي در سياست خارجي به دو صورت تحقق مييابد:
1- به مديريت سازمانهاي ديپلماتيك رسمي كشور؛
2- به صورت خودجوش و در راستاي سياستهاي كلان كشور.
در شيوه اول، دولت يا اقدام به تأسيس رسانههاي ويژه ديپلماسي ميكنند و يا اينكه رسانههاي موجود را به انجام اقداماتي در راستاي سياستهاي خارجي خود موظف ميكنند. تأسيس راديوهاي برونمرزي چون راديو صداي آمريكا (VOA)، بيبيسي (BBC) از نوع اول است و در نوع دوم با سانسور خبرها، محدود كردن خبرنگاران و غيره در حوزههاي خارجي به منويات خود دست مييابند. اين شيوه همگامي و همراهي رسانهها با سياستهاي خارجي كشور متبوعشان است. در اين شيوه هر چند رسانهها [به ظاهر] دستورات خاصي از طرف حكومت دريافت نميكنند ولي به علت بلوغ حرفهاي و همچنين مسئوليتپذيري حرفهاي در جهت سياستهاي كلان نظام خود در سطح جهاني عمل ميكنند و چون مستقل از دولت و حاكميت هستند، تأثيرگذاري آنها بيشتر است.(12) اما در نهايت به اين نكات نيز بايد توجه نمود:
1- اساساً در كليه نظامهاورسانهها عوامل آن كساني هستند كه قدرت سياسي و اقتصادي را در كنترل خود دارند.
2- محتواي رسانههاي خبري غالباً منافع كساني را منعكس ميكنند كه هزينههايشان را تأمين ميكنند.
3- همه نظامهاي رسانهاي بر اين ادعا پافشاري ميكنند كه به آزادي بيان پايبندند.
4- همگي بر اصل مسئوليت اجتماعي تأكيد ميكنند و مدعي هستند كه با نيازهاي مردم و منافع آنها خدمت ميكنند.(13)
ديپلماسي رسانهاي آمريكا پس از حادثه يازدهم سپتامبر حاكي از نوع خاصي در رابطه رسانهها با دولت داشت. يعني علاوه بر شيوه اول مبني بر انجام اقدامات رسانهها در جهت سياست خارجي از طريق مديريت سازمانهاي ديپلماتيك رسمي از شيوه دوم نيز براي همراهي رسانهها استفاده شد؛ به طوري كه در پي حادثه يازدهم سپتامبر، كاخ سفيد به كرات رسانهها را مورد خطاب قرار داد و از آنها خواست تا با سياست خارجي كشور همراهي كنند و خطاب به رسانهها اعلام كرد: هر چقدر به شكل مستقل از دولت عمل نمايند، در معرض اتهام كمك به دشمنان تروريسم قرار خواهند گرفت.(14) بعد از اين پيام، اغلب رسانهها در آمريكا با دولت بوش همراه شدند و اشتياقشان براي تحت خدمت بودن برنامه تبليغاتي سياستگذاران افزايش يافت. به طوري كه شبكههاي CNN, FOX, NBC, CBS, ABC حدوداً در 10 كنفرانس به دعوت كاندوليزا رايس شركت كردند. نيويورك تايمز در خصوص اين نشستها گزارش داد: نتيجه اين نشستها، توافقي بود براي حمايت از دولت. تايمز نيز افزود: اين اولين بار است كه شبكههاي خبري به توافقي ميپيوندند كه از آنها ميخواهند پوشش خبريشان را محدود كنند. رابرت مرداک از مديران ارشد خبر نيز در گفتگو با فاكس نيوز گفت: ما آنچه را كه وظيفهمان باشد انجام ميدهيم. وي افزود: در مورد هر چيزي كه تصميم گرفته شود سي ان ان راهنمايي لازم را از مقامات دريافت ميكند.(15) راهنمايي از مقامات دقيقاً همان چيزي بود كه استراتژيستهاي رئيسجمهور آمريكا ميخواستند.
همانطور كه هلن توماس گزارشگر كاخ سفيد گفت: براي اغلب مردم درخواست كاخ سفيد از رسانهها در زمان جنگ همانند يك دستور حكومتي بود و شبكههاي اصلي غالباً همين عقيده را داشتند. البته برخي شبكههاي ناراضي مسئله پيامهاي رمزدار را يك موضوع ثانويه ميدانستند. به عنوان مثال نيويورك تايمز نقل ميكند كه خانم كاندوليزا رايس وزير امور خارجه آمريكا اين بحث را مطرح ساخته بود كه نوارها* بن لادن را قادر ميسازد تا با رسوخ در تبليغات تنفر موجود را تقويت كرده و به طور بالقوه تعداد بيشتري از آمريكاييها كشته شوند به طوري كه چهار روز پس از آنكه آمريكا بمباران افغانستان را شروع كرد از رسانهها خواسته شد متن كامل بيانيههاي بنلادن را چاپ نكنند.(16)
فاكس نيوز در اولين روز حمله نيروهاي ائتلاف به عراق در راستاي ديپلماسي رسانهاي آمريكا به نقل از منابع نظامي انگليس اعلام كرد: 20 درصد از نيروهاي گارد رياست جمهوري عراق خود را تسليم كردهاند يا قصد تسليم شدن دارند. اين شبكه، بدون استفاده از منابع موثق و به طور گسترده از تسليم شدن نيروهاي گارد رياست جمهوري عراق خبر داد. در روز سوم حمله نيز اين شبكه خبري كه نزديكترين منبع به پنتاگون محسوب ميشود، به نقل از منابع آمريكايي اعلام كرد: پس از بمباران پناهگاههاي زيرزميني در بغداد، صدام در حالي كه بر روي يك برانكارد حمل ميشد، ديده شده است.
بدون شك هدف هر يك از اين گزارشات در جهت تشديد عمليات رواني عليه عراق بود. اين امر خود حاكي از آن است كه قدرت رسانهاي آمريكا به مراتب برتري محسوسي نسبت به عراق داشت(17) و همين امر در نهايت منجر به سقوط رژيم صدام ،اعذام او و... شد.
جان كرتلي، استاد گروه رسانه و حقوق دانشگاه مينيسوتا در خصوص ديپلماسي رسانهاي آمريكا پس از حادثه يازده سپتامبر ميگويد: تلاشهاي دولت آمريكا براي تحت فشار قرار دادن رسانه به ويژه در مورد بيانيههاي بنلادن، كاملاً غيرمشروع است. بنا به گفته وي تنها در صورت فقدان نيروهاي قانوني بايد از زور استفاده كرد. به اعتقاد وي رؤساي راديو و تلويزيون و اصحاب رسانه كاملاً بر اين امر واقفند كه كميسيون اجتماعات فدرال (FCC) از رفتارهاي مستقل در رسانهها چندان راضي نيستند. چنانچه ميشائيل پاول رئيس كميسيون اجتماعات فدرال اظهار داشته بود: به دليل نبود رسانهاي با نفوذ انگيزههاي نيرومندي براي پذيرش هرگونه درخواست دولت بوش درخصوص محدود كردن پوشش خبري جنگ اخير به وجود ميآيد.(18) با اين وجود به نظر ميرسد كه برخي رويههاي مشابه هم در رسانهها وجود دارد. چنانچه كاترين گراهام ناشر روزنامه واشنگتن پست زماني گفته بود: برخي مسائل سرّي براي ما فاش شده است، ولي چون احساس كرديم مطرح كردن آنها براي افكار عمومي خطرناك هستند، در گفتگو با مقامات دولتي تصميم گرفتيم آنها را فاش نكنيم. وي در سال 1988 در سخناني در جمع مقامات سيا (CIA) گفت: «برخي مسائل وجود دارند كه افكار عمومي نيازي به دانستن آنها ندارند و نبايد هم بدانند. معتقدم رشد دموكراسي زماني است كه دولت بتواند گامهاي مشروعي براي حفظ اسرارش بردارد و رسانهها بتوانند تصميم بگيرند چگونه آنچه را كه ميدانند منتشر كنند.»(19)
قبل از حمله آمريكا به افغانستان، واشنگتن پست گزارش داد كه مقامات اطلاعاتي آمريكا، اعضاي كنگره را مطلع كردهاند كه شبكه القاعده احتمال زيادي دارد كه دوباره و به زودي به آمريكا حمله كنند. اين يك خبر مهم بود، اما آژير هشدار در كاخ سفيد به صدا در نيامد و جورج تِنت رئيس سيا در يك تغيير مواضع از واشنگتن پست خواست گزارشهاي تصويب نشده را منتشر نكند. روز بعد تايمز به نقل از سردبير واشنگتن پست نوشت: به دنبال حادثه يازدهم سپتامبر مقامات دولت ابراز نگراني كردهاند كه برخي موضوعات و واقعيات خاص ميتوانند امنيت ملي آمريكا را به خطر بيندازند. وي افزود: در برخي موارد ما برخي واقعيات را كه ميتواند امنيت ملي را به خطر بيندازد و در ضمن چندان هم براي خوانندگان مؤثر نيستند را حذف كردهايم.(20)
نكته مهم در ديپلماسي رسانهاي آمريكا آن است كه اين كشور با اتخاذ تدابيري لازم نه تنها توانسته است تمامي رسانهها را با خود همراه سازد بلكه توانسته است بدين وسيله طيف وسيعي از موضوعات و اطلاعات را نيز تحت كنترل خود درآورد. به عنوان مثال با افزايش ميزان گزارشهايي كه در روزهاي اول حمله به افغانستان مخابره شد دولت آمريكا تصميم گرفت تا مانع دستيابي افكار عمومي به عكسهايي شود كه از طريق اينترنت در اختيار افكار عمومي دنيا قرار ميگرفت. پنتاگون ميليونها دلار هزينه كرد تا مانع از دستيابي رسانهها به تصاوير ماهوارهاي از بمباران افغانستان و در نتيجه تبعات منفي آن در پيشرفت نيروهاي آمريكايي شود. زماني كه وزارت دفاع آمريكا قصد انجام اين كار را داشت، به قانوني كه به واسطه آن به دولت اجازه ميداد در زمان جنگ ماهوارههاي غيرنظامي را تحت كنترل داشته باشد استناد كرد. بنابراين پنتاگون اقدام به خريد تمام تصاوير ماهوارهاي نمود.(21) (اما از ذکر این نکته نیز نباید غافل بود که در مواردی چون جنگ عراق ،لبنان و در قضیه زندان ابوغریب عکس این قضیه نیز اتفاق افتاد).
در هنگام حمله نيروهاي آمريكا به عراق، پس از تجاوز كويت توسط عراق، روسيه با سيستم cosmos مبادرت به عكسبرداري از موقعيت نيروهاي آمريكايي كرده بود. اين عكسها بيانگر آن بود كه ادعاي دولت بوش پدر در مورد حضور نيروهاي آمريكايي بسيار اغراقآميز بود و تحليل عكسها حاكي از آن بود كه تعداد نيروهاي آمريكايي 25 درصد كمتر از آن چيزي بود كه آمريكاييها ادعا ميكردند. اين گزارش كمتر در رسانههاي ملي آمريكا منعكس شد ولي اين مسئله براي طرفداران جنگ در واشنگتن بسيار نامطلوب و غير قابل تحمل بود.(22)
در مورد جنگ افغانستان نيز آمريكاييها تلاش كردند تا كار بهتري براي مخفي نگه داشتن اطلاعات انجام دهند. از اين رو رسانهها اغلب اخبار رسمي از جنگ را دريافت ميكردند. چنانچه يك هفته پس از شروع جنگ هوايي آمريكا در افغانستان، پنتاگون انتشار اخبار روز به روز جنگ را شروع كرد و رامسفلد وزير دفاع وقت آمريكا نيز با تأييد اين مسأله گفت: اگرچه ممكن است كاستي هايي وجود داشته باشد.، اما اجازه دهيد اخبار را اين گونه دريافت كنيم.
3- فرجام
در تحليل كاركرد رسانهها در دنياي معاصر يكي از انتقاداتي كه همواره مطرح است، نقش دولتها در شكلدهي به سياستهاي رسانهاي و ايجاد فضاي رسانهاي در شكلدهي به افكار عمومي و در نتيجه تحت اختيار گرفتن رسانهها به صورت ابزار در اختيار دولتمردان و صاحبان قدرت ميباشد. از اين منظر بسياري از كارشناسان و تحليلگران ضمن نقد دخالت دولت در رسانهها اينگونه تحليل مينمايند كه اساساً انعكاس وارونه يا غيرواقعبينانه برخي حوادث -كه به دليل جانبداري از منابع دولتی صورت ميگيرد- در بسياري مواقع امنيت جهاني را به مخاطره انداخته و عامل گسترش روحيه پشتيباني از جنگ ميشود. چنانچه به واسطه ديپلماسي رسانهاي آمريكا بعد از حادثه يازدهم سپتامبر كه با حمايت همه جانبه رسانههاي اين كشور عمدتاً عليه كشورهاي افغانستان و عراق صورت گرفت: تحت فضاي رسانهاي 60 درصد مردم آمريكا و 80 درصد بينندگان اخبار شبكه «فوكس» به اين باور رسيدند كه اولاً در عراق سلاحهاي كشتار جمعي پيدا شده است؛ ثانياً مداركي مبني بر ارتباط ميان عراق و القاعده وجود دارد و ثالثاً كليه افكار عمومي دنيا از دخالت نظامي آمريكا در دو كشور افغانستان و عراق حمايت ميكنند.اما این مساله بمعنای حمایت کامل و بی چون وچرای رسانه ها از دولت آمریکا تحت هر شرایطی نمی باشدچنانچه ملاحظه شد در قضیه زندان ابوغریب و جنگ لبنان این حمایت اتفاق نیفتاد و این بمعنای آن بود که در مواقع بحرانی ،وضعیت تاحدود زیادی با وضعیت های عادی تفاوت دارد و تحت چنین شرایطی رسانه ها ترجیح می دهند از دولت خود حمایت به عمل آورند و این در مورد رسانه های آمریکا نیز صادق بود .بنابراین این گونه نیست که رسانه در آمریکا به دولت وابستگی تام داشته باشند..از این منظر شاید بهتر باشد که بگوئیم در آمريكا اساساً رسانهها از كار و همكاري با دولت به دنبال ارتقاي موقعيت خود هستند. چنانچه كمكهاي مالي دولت به رسانهها به همراه در اختيار قرار دادن مدارك سرّي براي رسانهها از جمله پاداشهايي است كه دولت آمريكا براي رسانههاي اين كشور در نظر ميگيرد و این مساله تحت هر شرایطی اتفاق نمی افتد.
1- براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
- محمد سلطانيفر، «حقوق بينالملل، رسانهها، صلح و امنيت بينالملل»، مطالعات سايبر ژورناليسم، دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و تحقيقات، 1385.
2- http://www.arnet.ir/? Lang –fa &state=shoubody –news & key=row-id=2146&stylw=no
3- http://www.did.ir/document/index.fa.asp? sin=m00002003453250918
4- Ibid.
5- Collin Powell, “A strategy of partnership” foreign Affairs, vol.83.No.1, January / Feb. 2004. p.22.
6- Francis Fukuyama, “The Neo consecrating moment”, The National Interest, summer 2004, p.59.
7- Eliot A.cohhttp://mahhttp://mahtabnews.blogfa.com/tabnews.blogfa.com/en, “History and hyper power”, Foreign Affairs, vol.83, No.4, January 7, 2004.
8- سيدقاسم منفرد، تحليل گفتمان سياسي تعاملات كاخ سفيد پس از واقعه 11 سپتامبر، براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
- http://www.arne.ir
9- Michael Ó Hanlon and Niva Kemp, “Is the Media Being fair in
10- سيد قاسم منفرد، پيشين.
11- رها خرازي آذر، «ديپلماسي رسانهاي»، پژوهشنامه رسانه: فرهنگ و سياست، مركز تحقيقات استراتژيك،شماره اول، آذر 85، ص 104.
12- http://www.arnet.ir/id=2180&style=no
13- براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
- Herbert Altschull, Agents of power: The Role of the news media in Human Affairs,
14- Norman Solomon, “media war without ends” http://zmag.org/zmag/Articales/dec 01 solomon.htm.
15- Ibid.
16- Ibid.
17- محمدحسين مقدم، جواد جمالي، «نقش قدرت نرم در پيشبرد استراتژيهاي نظامي آمريكا»، براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
- http://www.arnet.ir/
18- Norman Solomon, op.cit.
19- Ibid.
20- Ibid.
21- Ibid.
22- Ibid.
[1]. كارشناس ارشد علوم سياسي.
2 کاربران محترم از آنجائیکه این مقاله در نشریه راهبر به چاپ رسیده است می توانند در رذکر منبع به آدرس زیر رفرنس دهند:
شهرود امیر انتخابی،دولت و رسانه در آمریکا پس از یازده سپتامبر،فصلنامه راهبرد،شماره45،پائیز1386،صص235-244
* اسامه بن لادن بعد از متواري شدن، اغلب پيامهاي خود براي پيروانش را از طريق نوارهاي صوتي و تصويري ميفرستد.