چین پپس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد نظریه آمریکایی نظام بین المللی و ادعای آمریکا در مورد جهان تک قطبی را نپذیرفت و رهبران پکن در مناسبت های مختلف ایده نظام  چند قطبی را مطرح کرد..نزدیکی روسیه به غرب و به ویژه آمریکا بعلاوه موقعيت خاص چين و تهديدات بالقوه ای كه متوجه اين كشور بود،باعث شد  چين تا حدودزیادی نسبت به موقعیت خود در نظام بین الملل حساس شوددر این راستا چيني ها روابط دو جانبه خود با آمريكا را يكي از مهم ترين روابط دو جانبه در جهان دانستند 1. چنانچه چيني ها در ارزيابي هاي استراتژيك خود به آمريكا به عنوان عاملي بسيار موثر و قوي مي نگرند و چگونگي ارتباط با آن ابرقدرت در جهت مصالح امنيتي و دفاعي خود را در راس توجه قرار داده اند. محققان چيني ،استراتژي آمريكا در دوران جنگ سرد را ادامه استراتژي گذشته آمريكا مي دانند كه هدف آن برتري بي رقيب بر جهان و جلو گيري از ظهور يك رقيب ديگر است. از سوی دیگر آمريكا خود را واجد صلاحيت قانونگذاري و كلانتري جهان مي داند و يكي از راه هاي رسيدن به اين امر آن است كه از پديدآمدن قدرت هايي كه بتوانند در صحنه بين المللي در برابر اين كشور تبديل به وزنه اي مهم شوند ،جلوگيري كند. در این راستا استراتژيست هاي آمريكايي هشدار داده اند تا اواسط قرن آينده كشورهايي پديد خواهند آمد كه رقيب آمريكا خواهند بود و در ليست سياهي كه آنها ارائه كرده اند اسامي چين و روسيه نيز ديده مي شود . لذا عامل نظامي در سياست آمريكا در قبال چين می توانداز  جايگاهي بس مهم بر خوردار باشد. چین نیز با در ک این تهدیدات علیرغم رابطه با آمریکا به ویژه پس از یازده سپتامبر نگران آینده روابط خود از یکسو و ارتقا سطح قدرت خود برای مبارزه با هژمونی آمریکااز سوی دیگر می باشد2.بنابرآنچه که گفته شد چالش هژمونی چچین و آمریکا به ویژه پس از یازده سپتامبر هدف اصلی این نوشتار را تشکلیل می دهد.

 

کلید واژه ها: هژمونی،یازده سپتامبر،استراتژی،یکجانبه گرایی وتنش زدایی 

 

1-مقدمه

پس از فرو پاشي شوروي و پايان جنگ سرد ، چين نظريه آمريكايي نظام بين المللي و ادعاي آمريكا در مورد جهان تك قطبي را نپذيرفت و رهبران چين در مناسبت هاي مختلف ،ايده نظام چند قطبي را مطرح مي كردند. با اين وجود نزيكي روسيه تحت رهبري يلتسين به غرب در سال هاي اوليه بعد از فروپاشي شوروي ، فرصت چالش جدي چيني ها با اين نظريه آمريكايي را از آنها گرفت و رهبران چين نيز تحت تاثير شرايط موجود ،ضمن گسترش روابط تجاري و اقتصادي با آمريكا،از حملات شديد و مكرر سياسي- ديپلماتيك به نظام بين المللي مورد ادعاي واشنگتن خودداري كردند.

پس از حادثه يازده سپتامبرنیز تمايل چين براي گسترش همكاري با آمريكا تا حدود بسيار زيادي افزايش  يافت.چنانچه .چين پس از يازده سپتامبر كوشيده است از فضاي جديد ايجاد شده در نظام بين الملل براي نزديكي بيشتر به غرب و تامين منافع خود بهره گيرد.بسیاری از تحلیل گران براي توصيف روابط چين و آمريكا در دوران پس از يازده سپتامبر از مفهوم "همكاري سازنده"ميان دو كشور بهره گرفته اند،در حالیکه از منظر برخی از کارشناسان و تحلیل گران پيش از يازده سپتامبر چين و آمریکا به "رقيب استراتژيك"تببدیل شده بودند تا همکاری سازنده 4.

از نظر چيني ها در دوران پس از يازده سپتامبر آمريكا و چين مي توانند در زمينه مبارزه با تروريسم همكاري داشته باشند. از نظر آنها مبارزه با تروريسم يكي از دلمشغولي هاي طولاني مدت آمريكا خواهد بود و از همين رو آمريكا بايد همكاري بلند مدت با چين را مورد توجه قرار داده و از اين طريق چارچوبي براي گسترش پايدار روابط دو كشور ارائه دهد. دو كشور مي توانند شريك يكديگر در مبارزه با تروريسم باشند و حمايت چين از اقدامات ضد تروريستي آمريكا موجب شده است افكار عمومي داخلي از گسترش روابط با چين حمايت كنند5.

چيني ها متقاعد شده اند كه حادثه يازده سپتامبرفرصت بي نظيري براي نزديكي اين كشور به آمريكا فراهم كرده است و آنها بايد از اين فرصت بهره برداري كنند. سياستمداران و پژوهشگران چيني ،رويدادهاي يازده سپتامبر را از عوامل مهم دگرگوني در معادلات امنيتي جهاني و منطقه اي مي دانند و آن را سر آغاز عصر جديدي تلقي مي كنند كه در آن بر خلاف دوران جنگ سرد ،قدرت هاي بزرگ بايد با يكديگر همكاري كنند.سفري متعدد جورج بوش به چين بعد از حادثه يازده سپتامبر در ديپلماسي آمريكا بي سابقه بوده است،به طوري كه از اين تاريخ به بعد آمريكا به تحكيم روابط امنيتي خود با چين پرداخت. به عنوان مثالاً آمريكا حركت جدايي طلبي در ايالات شين جيانگ يعني هواخواهان ايجاد جمهوري اسلامي تركستان شرقي را تروريسم بين المللي خواند و متعهد شد با استقلال خواهان تايوان مخالفت نمايد دگرگوني هاي جديد در روابط دو كشور را چيني ها از ديدگاه استراتژيك بسيار مهم تلقي مي كنند و آن را پس از سفرهاي كسينجر و نيكسون به پكن و عادي شدن مناسبات در سال 1972،دومين عادي سازي روابط مي دانند6.بنابراین حادثه يازده سپتامبر تحولات چشمگيري در روابط دو كشور چين وآمريكا ايجاد كرده است.چين خيلي سريع به جنگ با تروريسم به رهبري آمريكا پيوست ،از حمله به افغانستان حمايت كردو حتي با وجود رواج اين عقيده در بين بسياري از چيني ها كه جنگ ،حاكميت دولت را به خطر مي اندازد- اصلي كه چيني ها در مورد تايوان و تبت مورد توجه قرار داده بودند-به جنگ با عراق نيز رضايت داد. همكاري امنيتي چين- آمريكا به ساير زمينه ها نيز گسترش پيدا كرد. به عنوان مثال مبادله اطلاعات ميان دو كشور افزايش يافت و چين در حل مسا له هسته اي كره شمالي نقش رهبري را برعهده گرفت.

بوش نيز از اين مسا له حمايت كرد.زماني كه نخست وزير چين در دسامبر سال2003 از واشنگتن ديدار كرد،بوش چين را شريك استراتژيك خود خوانداز سوي ديگر طرفداري از پكن عليه تايپه نشان دهنده تغييري چشمگير درموضع بوش بودكه پيش از آن و پس از آزادي خدمه هواپيماي  EP3اعلام كرده بود:هركاري براي دفاع از تايوان در مقابل حمله چين انجام خواهد داد.اما در پس اين ظاهر دوستانه روابط نگران كننده و تيره اي پنهان شده است.

تحليل گران چيني عميقاً به مانور جديد قدرت آمريكا كه از نظر آنها شتاب بخشيدن به كسب "هژموني جهاني" است از زمان شكل گيري سيستم دولت مدرن با معاهده وستفالي در سال 1648 هيچ كشوري حتي انگلستان قرن نوزدهم از قدرت نظامي بدون رقيبي كه امروز آمريكا دارد برخوردار نبود.هنوز هيچ ائتلافي از قدرت هاي بزرگ براي ايجاد توازن در مقابل ايالات متحده و در دفاع از تئوري هاي سنتي روابط بين الملل شكل نگرفته است.اين وضعيت غير معقول باعث شده است تمام قدرت هاي بزرگ در جستجوي تعريف مجدد سياست هايشان در رابطه با آمريكا برآيند.چين نيز از اين امر مستثني نيست.چيني ها شديداًمباحث مربوط به ماهيت قدرت آمريكا و اصلاح تركيب توازن و جانبداري از آمريكا در سياست هايشان را مورد توجه قرار داده اند.تحليل گران چيني در يك مورد اجماع نظر دارند ،آنهانگرانند كه روابط دوستانه چين و آمريكا تنها به خاطر 11 سپتامبر و دخالت ايالات متحده در عراق باشد.اغلب تحليل گران چيني براين باورند كه يازده سپتامبر باعث شد كه حضور آمريكا در خاورميانه طولاني شود و اين امر خود نگراني هاي چيني ها را تشديد مي نمايد كه اين مساله ممكن است فرصت مناسبي باشد تا جنگ طلب ها و نومحافظه كاران نسبت به چين موضع خصمانه اي اتخاذ نمايند.از اين منظر تحليل گران چيني برخلاف همتايان آمريكايي خود ،هژموني آمريكا را بي خطر نمي دانند. بسياري از چيني ها گمان مي كنند ،امپراتوري آمريكايي نمي تواند تمام جنبه هاي سياست خارجي چين را تحت تاثير قرار دهد،اما به گونه اي فعال سعي مي كند جامعه وسياست چين را براساس تصور خود ،بازسازي كندو اين براي چيني ها يعني از دست رفتن فرصت مطلوب7.

 

2-تحيل چيني ها از هژموني آمريكا پس از 11 سپتامبر

اكثر تحليل گران اين سوال را مطرح مي كنند كه اولاً قدرت آمريكا چقدر است و ثانياً آمريكا از نظر زماني تا كي مي تواند برتري جهاني خود را حفظ كند؟بنابراين برخي از تحليل گران نگراني خود را از بابت طولاني نبودن جنگ آمريكا با تروريسم بيان داشته و اين گونه تحليل مي نمايند كه در صورت اتمام نگراني هاي آمريكا از تروريسم وغيره ممكن است تنش هاي آمريكا بعد از فارغ شدن از منطقه خاورميانه متوجه چين شود.بنابراين اغلب تحليل گران چيني معتقدند كه حادثه يازده سپتامبر و تروريسم ماهيت بنيادين سيستم بين الملل را تغيير نداده است. انديشمندان چين براساس تئوري نئو رئاليستي "انتقال قدرت"معتقدند كه ايالات متحده "رشد صلح آميز "چين را تهديد قلمداد كرده و سعي دارد سد راهش شود. به عنوان مثال ژانگ يابي(Zhang Yabai)از موسسه مطالعات آمريكاي آكادمي علوم اجتماعي چين معتقد است :در استراتژي امنيتي بوش ،جنگ با تروريسم تنها باعث به تاخير انداختن تغيير شرق مي شود،سياستي كه بدون شك به سمت چين نشانه رفته است.

هاوك يان كيوتني (Hawk Yan Xuetony) يكي از اساتيد دانشگاه از اين فراتر رفته و مي گويد:تضاد استراتژيك بين چين و آمريكا پس از يازده سپتامبر بارزتر شده است.جان مرشايمر(John Mearsheimer)يكس از انديشمندان علوم سياسي نيز در ديدار خود از چين در سال 2003از تئوري انتقال قدرت براي توصيف چين استفاده كرد. مرشايمر معتقد است يك چين رشد يافته به طور اجتناب ناپذير به دنبال كسب هژموني منطقه اي است و منافع آمريكا در آسيا را تهديد مي كندو تشديد رقابت امنيتي آمريكا و چين ياد آور ماجهه گذشته آمريكا با اتحاد جماهير شوروي سابق مي باشد.اگر چه بنا به گفته ژوييانگ (Zhou Yihuang)چين قصد رقاب براي كسب هژموني را ندارد ،اما منطق مرشايمر در مورد رشد چين و ضعف آمريكا براي احساسات ناسيوناليستي چيني ها دلنشين بود .مباحث هانتيگتن در مورد برخورد تمدن ها كه "اتحاد اسلامي كنفوسيوسي" عليه غرب را مطرح مي كند نيز در چين و در اواسط دهه 1990مورد توجه قرار گرفت. در حالي كه ناسيوناليست هاي چيني هر گونه تميلات تهاجمي را رد مي كردند،اما از ترس هانتيگتن در مورد چين رشد يافته و قوي ،خرسند بودند. همين طور نوشته پائول كندي با نام صعود و سقوط قدرت هاي بزرگ ،ناسيوناليست هاي چيني را از اجتناب ناپذيري رشد چين و سقوط امريكا مطمئن كرد.

تضادهاي استراتژيك بين چين و آمريكا به اصطلاحات ساختاري محدود نمي شود. تحليل گران چيني بر ابعاد ايدئولوژيك آن نيز توجه دارند.

در حاليكه انديشمندان آمريكايي معتقدند هژموني وضعيتي عيني است ،اما در كاربرد چيني ها ،هژموني امريكا وضعيتي ذهني يا تمايل به قلدري معنا مي شود. بنابراين تعجب آور نيست كه تحليل گران چيني به نفوذ محافظه كاران در سياست خارجي آمريكا توجه نشان مي دهند. در سال 2003 مجله World Affaiesچيني مصاحبه اي را با پنج نفر از كارشناسان چيني ترتيب داد. اين كارشناسان بر روي سه نكته توافق داشتند كه عبارتند از:

1-  نومحافظه كاران در امريكا طرفدار يكجانبه گرايي و استفاده از قدرت نظامي هستندتا چند جانبه گرايي و استفاده از ديپلماسي.

2-  نومحافظه كاران تركيبي از ايده آليسم و رئاليسم تهاجمي هستند كه دموكراسي را نوش دارويي براي تروريسم ،چين و ساير مسائل جهاني مي دانند.در اين خصوص معاون رئيس جمهور چين معتقد است:بوش پس از به قدرت رسيدن شروع به پيدا كردن دشمن كرده است و نومحافظه كاري را به عنوان راهنماي خود انتخاب كرده است . ديدگاه مغرضانه ميانه رويي مثل اين اظهار نظر در مورد اهداف بوش نشان دهنده ترس عميق چيني ها از برتري آمريكا مي باشد.

3-  از نظر نومحافظه كاران ،چين يك امپراتوري پنهان اما اجتناب ناپذير اس. به همين خاطر انها از سياست سد نفوذ در مقابل چين استفاده مي كنند.

برخي از تحليل گران چيني نيز اين گونه تحليل مي نمايند كه با روشن كردن ماهيت قدرت آمريكا ،چين بهتر خواهد توانست در مسير آينده گانم بردارد :زيرا در اين تحليل با توجه به قدرت آمريكا جايي براي كشورهايي مثل چين در عرصه نظام بين الملل باقي نخواهد ماند . از اين منظر آمريكا  به صورت قدرت يگانه دنيا باقي خواهد ماند و مسير غرب بر شرق كه چين هم جزيي از شرق محسوب مي شود ،غالب خواهد بود.در اين تحليل احتمال برخورد دو كشور چين و آمريكا بسيار كم خواهد بود.

به غير از تحليل هايي از اين دست ،اغلب تحليل گران چيني خود را متقاعد كرده اند كه برتر ي جهاني آمريكا پايدار نيست . به عنوان مثال لي سيهاي (Lei Sihai)در مقاله اي در سال 2003تحت عنوان "پايان امپراتوري پنجم"تاكيد مي كند :اگر اتحادجماهير شوروي به دنبال رايش نازيسم "چهارمين امپراتوري "بود ،امروز ايالات متحده را مي توان " امپراتوري پنجم"ناميد. بر اساس ديالتيك Yin(در فلسفه چيني اصل مادينه جهان)وYang(اصل نرينه جهان)نيز هر چقدر آمريكا در جهت تك قطبي شدن حركت كند،جهان بيشتر با استفاده از چند جانبه گراييبه مخالفت با آن مي پردازد. اكثر محافل دانشگاهي چين از اضمحلال قريب الوقوع آمريكا سخن مي گويند.چنانچه زن بيجان(Xin Benjan)از آكادمي علوم نظامي چين بر اين باور است كه مخالفت هاي بين المللي و هزينه هاي اخلاقي و اقتصادي ،روياي دولت بوش در مورد "امپراتوري جديد" را محكوم به شكست مي كند.

به اعتقاد چيني ها حمله به عراثق ،نقطه عطف صعود و سقوط امپراتوري آمريكا بود.ژوگوئين(Zhou Guiyin)از مدرسه روابط بين الملل نانجينگ در سال 2003 با اشاره به اينكه آمريكا در حمله به عراق دچار اشتباه فاحش استراتژيك شده است،گفت:تاريخ همواره نشان داده است كه پيروزي هاي نظامي تضميني براي به رسميت شناختن اهداف سياسي نيست. به نظر وي عراق شكستي ديپلماتيك براي آمريكا به حساب مي آيد كه در نهايت باعث افول قدرت نرم آمريكا مي شود.ليوشيابيو(Liu Xiaobiao)از اين نيز فراتر رفته و مي گو يد :خورشيد امپراتوري امريكا درخشان نيست و با طولاني شدن مسائل پس از جنگ ، بحران واقعي تمدن آمريكا شروع مي شود.

خلاصه اين كه ،اكثر تحليل گران چيني از توانائي ها و اهداف امپراتوري در حال ظهور آمريكا ابراز نگراني مي كنند. اما با وجود اين نگراني هاي اكثريت آنها را متقاعد كرده اند كه برتري قدرت آمريكا طولاني نيست و خورشيد چين بعد از غروب آمريكا ظاهر خواهد شد8. براساس آخرين آمار منتشره از سوي محافل سياسي و اقتصادي چين و نهادهاي اقتصادي- مالي بين المللي ،اقتصاد جمهوري خلق چين همچنان به به سرعت به رشد خود ادامه مي دهد. نرخ رشد چين در سال 2001به بيش از 5/7 در صد بالغ گرديد.اين ميزان در سال 2002 به 8 در صد رسيد9.انتظار مي رود كه اقتصاد چين ماهانه بيش از 9در صد در حال رشد باشد و اين اقتصاد به ميزان دو برابر اقتصاد آلمان در سال 2010 تبديل شود و از اقتصاد ژاپن كه دومين اقتصاد بزرگ دنيا است تا سال 2020 جلو بيفتد01.

طبق گزارش منتشره توسط مركز ملي آمار چين رشد توليد ناخالص داخلي اين كشور در نيمه نخست سال2006 نسبت به سال گذشته 10/9 در صد رشد كرده و به بالاترين سطح يك دهه اخير رسيده است مركز ملي آمار چين با اعلام رشد چشمگير اقتصاد اين كشور در نيمه نخست سال 2006 نسبت به تداوم رشد با لاي اقتصادي در سال هاي آينده خبر داد11.

بديهي است كه اين ميزان از رشد ،چين را در صدر كشورهاي دنيا به لحاظ رشد اقتصادي و در رده قدرت هاي بزرگ اقتصادي دنيا به دليل وجود ظرفيت ها و توانايي هاي بالفعل و بالقوه قرار داده است.سیاستهای نفتی چین در دنیا نیز از جمله چالش های اساسی بین چین و آمریکا بعد از یازده سپتامبر می باشد.در این راستا سیاست های نفتی چین به ویژه در خاورمیانه از اهمیت فوق العاده ای در مناسبات دو کشور دارد،بطوری که این سیاست ها نه تنها عکس العمل خصمانه کنگره آمریکا را در پی داشت بلکه در محافل سیاسی خارجی نیز بحث های زیادی راجع به رشد سریع تقاضای انرژی در چین و دورنمای رقابت میان آمریکا و چین بر سر منابع گازی و نفتی جهان را مطرح کرده است.هنری کسینجر در تحلیل خود از وضعیت فوق اظهار می دارد :رقابت بر سر منابع هیدروکربن احتمالاً به خاطر درگیری های بین المللی سال های آتی است .در این راستا سیاست های نفتی چین سیاست خارجی اش را در ارتباط با همسایگان و کشورهای منطقه و سایر مناطق در دنیا را تحت تاثیر قرار داده است.بنابراین سیاست های نفتی چین و موقعیت این کشور به عنوان یک قدرت روبه رشد چین را قادر می سازد تا تاثیرش را به صورتی تحمیل کند که ایالات متحده و غرب برای دستیابی به اهدافشان دچار مشکل شوند.از این منظر این عامل خود فاکتور مهمی است که  چینن تمایل کمتری به پذیرش هژمونی آمریکا داشته باشدواز سوی دیگر همین مساله خود از جمله عواملی است که چشم انداز رقابت میان چین و سایر کشورها برای کنترل بر منابع حیاتی انرژی،چالش های مهمی را برای اداف مورد علاقه آمریکا در خاور میانه بوجود آورده است*

اما چين در شرايط فعلي (پس از يازده سپتامبر)خود را در شرايط مقابله با آمريكا نمي بيند و ادامه سياست اصلاحات و دروازه هاي باز را در صورتي ميسر مي داند كه در دوراني نسبتاً طولاني فاز صلح و آرامش برخودار باشد و به درگيري با قدرت هاي ديگر نمي انديشد،بلكه به بقا و پيشرفت خود توجه دارد21و اين موجب شده است چين در فرايند ايجاد روابط استراتژيك با غرب و به ويژه آمريكا قرار گرفته است و اولويت هاي خود را در سطح جهاني تعيين مي كند31. از اين رو براي توسعه اقتصادي ،علمي و فني خود بيش از هر كشوري متوجه آمريكاست. در عين حال از سياست هاي مبتني بر قدرت آن كشور نيز رضايت ندارد و خود را در معرض تهديد مي يابد 41ولي رهبران چين معتقدند :ايالات متحده براي چندين دهه بر نظام جهاني سلطه خواهد داشت ،بنابراين بهتر است كه با اين وضعيت همگام شويم و براي تداوم توسعه اقتصادي حداكثر همكاري ممكن با اين روند را به عمل آوريم و سپس نتايج چنين رويكردي را خواهيم ديد. بنابراين عليرغم روابط استراتژيك چين با آمريكا در شرايط فعلي ،احتمال تبديل چين به نيروي نسبتاً قوي در برابر آمريكا بيش از ديگران است.

 

 

 

2-1-نگراني چين از آمريكا پس از حادثه يازده سپتامبر

با گذشت بيش از پنج سال از حادثه يازدهم سپتامبر چيني ها نسبت به نيات آمريكا در تعيين محور شرارت و ساير اقدامات اين كشور بدبين شده اند. تحليل گران چيني از تقسيم دنيا به كشورهاي خوب و شرور در دولت بوش و احتمال قرار گرفتن چين در گروه دوم ابراز نگراني مي كنند.به اعتقاد آنها نومحافظه كاران در امريكا نسبت به موسسات بين المللي بي توجه هستند به طوري كه افرادي چون ديويد فروم(David Frum)و ريچارد پرل(Richard Perle)از موسسه Enterprise آمريكا در سال2004 اين بحث را مطرح كرده بودند كه سازمان ملل بيشتر از آن كه به ما در جنگ با تروريسم كمك كند،مانع اقدامات ما مي شود.انتخاب كاندوليزا رايس به جاي كالين پاول به عنوان وزير خارجه امريكا نيز براي چيني ها خوشايند نبود رايس در سال 2000در مقاله اي در Foreign Affairs نوشته بود :چين يك قدرت طرفدار حفظ وضع موجود نيست بلكه مايل است توازن قدرت آسيا را به نفع خويش تغيير دهد ...مشكل امنيتي اينجا كاملاً مشهود است. چين آنچه كه مي تواند موقعيتش را تقويت كند انجام خواهد داد. رايس در مراسم معرفي خود در سال 2005 نيز در روابط چين و آمريكا به وجود تفاوت هاي چشمگير در ارزش هاي بين دو كشور آمريكا و چين اشاره كرد.از سوي ديگر سخنان خود بوش نيز به نگراني چيني ها دامن زد.چنانچه سخنان بوش پس از يازده سپتامبر خطاب به جهانيان كه در جنگ با تروريسم شما با ما هستيد و يا عليه ما،،مورد توجه تحليل گران چيني كه منافع چين را در حفظ استقلال عمل مي ديدندقرار گرفت.به نظر چيني ها ،فرمول محور شرارت نشان مي داد رئيس جمهور آمريكا تمايل دارد امور بين الملل را به صورت مسابقه اي ديوانه وار در آورد.يكي ديگر از نگراني هاي چين اين است كه چون چين يك كشور مسيحي نيست ،بوشبا حسن نيت با يك كشور لا مذهب برخورد نكند.

عليرغم اظهارات به ظاهر فروتنانه بوش در سال 2000،تحليل گران چيني اغلب سياست خارجي بوش را متكبرانه مي دانند.در واقع بيشترين ترس چيني ها اين استكه به محض تثبيت وضعيت عراق ،بوش توجهش را به سمت چين معطوف كندو شايد محور شرارتش را به اندازه اي گسترش دهد كه چين را نيز در بربگيرد.به عنوان مثال توبيخ و در عين حال استقبال بوش از "چين شوآي بين " از ديد ناظران چيني در شرايطي كه آمريكا در خاورميانه گرفتار بود ،تاكتيكي براي ايجاد ثباتردر منطقه شرق آسيا بودتحليل گران چيني معتقدند احساسات واقعي بوش در مورد تايوان در اظهارات سال 2001 او در دفاع از تايوان مشخص شد .بعلاوه در آوريل سال2002بوش جمهوري چين را "جمهوري تايوان" ناميد . از نظر چيني ها اين تنها يك بي دقتي نبود بلكه اگرذ بتوانيم نام اشتباه فرويدي را به آن بدهيم به آرزوي بوش در مورد تايواني مستقل ودموكراتيك اشاره داشت. بوش همچنين در سخنراني آغاز دور دوم رياست جمهوري اش گفت:بقاي آزادي در سرزمين ما به ميزان زيادي به موفقيت ازادي در سرزمين هاي ديگر بستگي دارد. بهترن اميد براي صلح در دنياي ما ،گسترش آزادي در دنياست .انديشمندان چين گمان مي كنند چين بخشي از سياست جهاني "آزادي در مقابل استبداد"بوش است كه در ظاهر خاص از آن برده نمي شود51.

 

3-استراتژی آمریکا در قبال چین

به نظر مي رسد كه استراتژي آمريكا در قبال چين به ویژه پس از حادثه یازدهم سپتامبر رابتوان  به صورت زير خلاصه نمود:

1-كنترل چين يك اصل اساسي براي جلوگيري از تحقق اهداف مدرنيزاسيون نظامي اين كشور است. اين امر از دو طريق مي تواند صورت بگيرد. در گير نمودن چين در رژيم هاي كنترل و خلع سلاح نظير CTBTوياNPTو پيگيري طرح هايي نظير سيستم دفاع ملي موشكي(NMD)و حضور در حاشيه پيراموني چين مثل تايوان.

2-گسترش همكاري با چين براي جلوگيري از ظهور چالش هاي منطقه اي و محدود ساختن آنان.

3- انجام مذاكرات مستمر با چيني ها در خصوص مسائل مورد علاقه انها از جمله روابط روسيه و آمريكا.

4- تحت فشار قرار دادن چين براي عدم صادرات هسته اي.

5- توجيه چين براي عدم گسترش تسليحات موشكي خود به خصوص موشك هاي بالستيك بهمنظور حفظ ثبات و امنيت جهاني.

6- بكارگيري ابزارهايي نظير تحريم براي جلوگيري از همكاري چين با ديگر كشورهايي كه آمريكائي ها از آنان به منظور كشورهاي ياغي و سركش ياد مي كنند61.

صرف نظر از موضوعات فوق مسائل داراي اولويت در روابط چين و آمريكا عبارتنداز:

-       حمايت از حل و فصل صلح آميز منازعه بين چين و تايوان

-       روابط تجاري چين و امريكا و سوابق حقوق بشري چين

دولت كلينتون معتقد بود هنگام تصميم گيري در مورد تحريم يا عدم تحريم چين بايد موضوعات گسترده تري را مورد توجه قرار داد71برخلاف روابط روسيه و غرب كه بعد از فروپاشي شوروي سابق با افت و خيز هاي فراواني مواجه بوده است،روابط چين با غرب از زمان آغاز اصلاحات اقتصادي يا سياست هاي درهاي باز در دهه 1980تقريباًيك روند ثابتي را طي كرده است.با وجود ظهور تنش هايي در روابط طرفين ،،غرب و به ويژه چين تمايلي به تداوم تنش و بحران نداشته اند. اگر منطق حاكم بر روابط روسيه و غرب طي يك دهه گذشته منطق سياسي بوده است در مورد چين مي توان گفت منطق اقتصادي حاكم بر روابط چين وغرب و به ويژه آمريكا بوده است ،با اين حال امنيت چين معمولاًخط قرمزي بوده است كه غرب و آمريكا تمايلي به نزديك شدن به ان نداشته اندزيرا واقف هستند كه چين امنيت خود را فداي همكاري هاي اقتصادي نمي كند.

 

4-راه كار هاي چين در مقابل آمريكا

با لا خره اين سوال مطرح مي شود كه با توجه به وضعيت موجود چين چه سياستي را در مقابل آمريكا بايد اتخاذ كند؟در اين خصوص بايد گفت كه عليرغم آن كه بسياري از چيني ها اعتقادي به طولاني بودن قدرت آمريكا ندارن ،ولي با اكراه ماهيت تك قطبي نظام بين الملل را پذيرفته اند.البته اين موضع گيري چيني ها از پيشينه تاريخي در سياست هاي اين كشور در نظام بين الملل برخوردار است . به عنوان مثال چيني ها در دهه 1990اميد وار بودند كه نظام چند قطبي جانشين نظام دو قطبي جنگ سرد شود ،به همين دليل پذيرش اجباري نظام تك قطبي نوعي تغيير در مواضع چيني ها بود. پكن ابتدا در مقابل قدرت آمريكا استراتژي مقاومت را در پيش گرفت. ايجاد توازن در مقابل قدرت آمريكا از جمله سياست هايي مثل اتحادهاي ضعيف در مقابل قدرت برتر ،در راستاي اين استراتژي صورت گرفت.در طول دهه 1990 در ديدار با رهبران روسيه و كشور هاي ديگر فچيني ها به دنبال انتشار بيانيه هاي مشترك در مخالفت با هژموني و نظام تك قطبي بودند. اما روسيه و متحدان ديگر چين هيچ گاه به طور كامل حاضر به انجام اين كار نشدند.چنانچه تصميم پوتين رئيس جمهور روسيه براي متحد شدن با امريكا پس ازحادثه يازده سپتامبر به اين مرحله از ديپلماسي چيني ها پايان داد.

امروز با وجود باقي ماندن برخي از عناصر مقاومت در سياست هاي چين ،استراتژي اين كشور به شكل وسيعي از ايجاد توازن به سمت پيروي از قدرت برتر تغيير شكل داده است. به رسميت شناختن برتري قدرت امريكا باعث شد چين برخلاف كشورهاي فرانسه ،آلمان و روسيه كه با حمله به عراق مخالف بودند،در جنگ عليه تروريسم با آمريكا متحد شوند. روزنامه Peoples Daily در زمان شروع جنگ عراق نوشت:امپراتوري آمريكا چهامين و آخرين مرحله تبديل شدن به قدرت برتر جهاني را پشت سر گذاشت. تصميم بوش به حذف كشورهايي كه با حمله به عراق مخالف بودند در بازسازي اوليه عراق ،بالا بودن هزينه هاي استراتژي نا موفق ايجاد توازن را نشان داد،استراتژي كه با تصميم چين در حمايت از حمله به عراق تضعيف شد. اما اين تغيير استراتژي باعث نشد چين در جستجوي استراتژي هاي محدود براي مهار قدرت آمريكا نباشد. استراتژي هايي مثل چانه زني،ايجاد تعهدو حائل كردن.

واقعيت اين است كه ايالات متحده گر چه امروز قدرت بي رقيبي است امادر دنياي پيچيده و وابسته كنوني هنوز هم براي دسترسي به اهداف خاص بي نياز از حمايت كشورهاي ديگر نيست. سيستم جهاني ممكن است در زمينه نظامي تك قطبي باشد اما در حوزه اقتصاد اتحاديه اروپا و ژاپن با ايجادموازنه در مقابل قدرت اقتصادي آمريكا نظام چند قطبي را ايجاد كرده اند. ظهور گروه هاي فراملي جديد (از جمله تروريسم)بيش از پيش تك قطبي بودن آمريكا را تضعيف كرده اند .همانطور كه جوزف ناي مي گويد:پارادوكس قدرت آمريكا اين است كه در حالي كه برتري نظامي اش حضور اين كشور را در تمام زمينه ها تضمين ميكند اما در عين حال در دنياي وابسته و پيچيده ي امروز آمريكا كمتر ميتواند به تنها ئي كاري را انجام دهد.اين وضعيت به كشورهائي كه از قدرت گمتري برخوردار هستند اجازه ي چانه زني با قدرت برتر را مي دهد.چانه زني اغلب شكل زد وبند پيدا مي كند مثل زماني كه آمريكا براي جلب حمايت چين از جنگ با تروريسم جنبش اسلامي شرق تركستان را به ليست سازمان هاي تروريستي وارد كرد.در نتيجه اين تصميم برخورد وحشيانه چين با اقليت اويغور در شمال غرب چين توجيه مي شود.چين از طريق استراتژي تفرقه بينداز و حكومت كن نيز با آمريكا چانه زني مي كند.هدف از اين استراتژي كسب سود از سياست هاي آمريكا در راستاي تامين منافع گروه مي باشد.به عنوان مثال در طول مذاكرات حساس سازمان تجارت جهاني در سال  1998وزماني كه چين به همراه آمريكاعضو شوراي كار بود سعي داشت دولت كلينتون را به پذيرش معامله اي كه مورد نظر پكن بود متقاعد كند. تهديد به قطع همكاري ها منبع ديگري از چانه زني براي چين مي باشد ،اين مورد قطعاًدر شوراي امنيت كاربرد خواهد داشت.

چين همچنين سعي دارد با محدود كردن حضور آمريكا در موسسات بين المللي قدرت برتر را مقيد كند . طرفداري چين از تصويب شوراي امنيت تنها به اين دليل نيست كه چين عضو دايمي شوراي امنيت است و اين امر فرصت بيشتري را در اختيار چين قرار مي دهد  تا در مقابل آمريكا از چانه زني استفاده كند.بلكه محدود شدن قدرت آمريكا در چارچوب سازمان ملل از اهداف چين در حمايت از تقويت شوراي امنيت مي باشد. نگرش آمريكا وچين در مورد سازمان ملل از زمان جنگ كره ،زماني كه آمريكا از نيروي نظامي سازمان ملل عليه چيني ها استفاده كرد تغيير كرده است. امروز نه آمريكا بلكه چين مدافع تقويت سازمان ملل مي باشد.

چين همچنين طرفدار جدي گسترش منطقه گرايي جديد آسيايي مي باشد.چين ابتدا در مورد آسه آن و اتحادهاي منطقه اي ديگر نگران بود چون تصور مي كرد آنها به دنبال متوازن كردن يا پشت سر گذاشتن قدرت چين در آسيا هستند. اما اخيراًچين از فعاليت آسه ان بعلاوه 3(كشورهاي جنوب شرق آسيا بعلاوه چين ،ژاپن وكره جنوبي)كه مي تواند به عنوان حائل در مقابل نفوذ آمريكا عمل كند حمايت مي كند.ايجاد نظام آسيائي مستقل باعث افزايش اقتدار چين نسبت به نفوذ آمريكا مي شود. به عنوان مثال رونق تجارت منطقه اي،وابستگي چين به بازار آمريكا را كاهش مي دهد.به طور خوشبينا نه يك نظم آسيائي با مركزيت چين سطح تعامل چين با آمريكا را بالا مي برد.كوي جيان (Xujan)از موسسه مطالعات بين ا لمللي چين مي گويد :افزايش منطقه گرائي راه موثري براي محدود كردن هژموني آمريكا است.

از نگاهي ديگر مي توان به همپوشاني استراتژي چين براي مهار قدرت آمريكا با استراتژي ليبرالهاي آمريكائي در مورد شكل گيري چيني رشد يافته و طرفدار حفظ وضع موجود و صلح اشاره كرد.ليبرال ها معتقدند در گير كردن چين،مشوق هاي تجاري،اصلاحات قانوني و مشاركت چين در موسسات بين المللي ،احتمال ظهور چين دمكراتيك كه بتواند شريك آمريكا در قرن بيست و يكم را افزايش دهد.تحليل گران چيني معتقدند براي بسياري از ليبرال هاي آمريكائي درگير كردن صرفاً به معناي پايان دادن به استراتژي سد نفوذ مي باشد.اما در واقع چيني ها نيز همين بازي را انجام مي دهند يعني تلاش براي محدود كردن قدرت آمريكا از طريق چانه زني ،ايجاد تعهد و حائل كردن.همانطور كه آمريكا از اتحاديه هاي دو جانبه خود در آسيا براي مهار چين استفاده مي كند ،چين نيز از موقعيت خود در شوراي امنيت براي مهار امريكا استفاده مي كند81.

 

نتیجه گیری

چالش مهمي كه رهبران چين با آن مواجهند نگراني بسياري از كشورها به ويژه قدرت هاي بزرگ و ايالات متحده از رشد غير عادي اقتصاد  چين و به تبع آن افزايش سريع قدرت اين كشور در صحنه بين المللي است.به عبارت ديگر در وضعيت فعلي نگراني عمده آن است كه "ظهور چين"چه تاثيراتي بر نظم بين المللي در سطوح منطقه اي و جهاني بر جاي خواهد گذاشت؟

بنابراين رهبران چين با اين چالش مواجهند كه بسياري در دنيا به آنها به مثابه يك تهديد نگاه مي كنند.به عنوان مثال كاندوليزا رايس وزير خارجه آمريكا در سفر خود به در سال 2005 آشكارا از رشد افسار گسيخته اقتصاد چين اظهار نگراني كرد و انرا تهديدي براي جهان و امريكا دانست. رهبران چين براي كاهش نگراني ها ي بين المللي پيرامون رشد سريع خود به" رشد مسالمت آميز"توسل جسته اندو با تكرار اين مفهوم در پي القا اين امر هستند كه ظهور چين بدعتي در سنت ظهور قدرت ها در صحنه سياست بين الملل به شمار مي آيد.بدان معنا كه اين رشد نه تنها به شكل مسالمت آميز خواهد بود و نظم موجود را برهم نخواهد زد بلكه منافع بسياري را نصيب اقتصاد جهاني و به تبع آن كشورهاي مختلف خواهد كرد.

 

پی نوشت ها



Flynt Levertt and Jeffrey  ader,"Managing chaina-us.Energy comperition oin the Middle East,The Washington Quarterly,29:1,p.187.*



1 ابراهيم متقي ،روابط ايران وچين و نقش ايالات متحده امريكا،در مجموع مقالات بررسي روابط ايران و چين،ص274

Yang Jiemain , sino-us Relation in the New Triangle, in siis Journal,vol.9,no.3,August2002,p,1..2

4 كنت كاتزمن، تامين كنندگان تسليحات كشتار جمعي ايران ، ترجمه احسان موحديان ،تهران :پژوهشكده مطالعات راهبردي،1382،ص33.

Yang  Jiemain ,Op Cit,p.45

6-Yang  Jiemain ,September11 Incidents Impacts On World Pattern and Us Foreign and Security Policies, in contemporary world configuration,shanghai:SIIS,2002,p.45

-Peter Hays  Gries ,China Eyes The Hegemon,Orbis,Summer2005,Vol .49,No.3,pp.401-4127

Ibid.8

9 عليرضا سلطاني،جايگاه چين در تعاملات اقتصادي آينده،روزنامه همشهري ،8/7/1382.

 

01 مصطفي الماسي ،چرخش گوشه قدرت جهاني از غرب به شرق،روزنامه شرق، 19/8/1383 (به نقل از Foreign Affairs ).

 

http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=203611

21 محمد جواد اميدوارنيا ،استراتژي امنيتي – دفاعي چين در شرايط نوين جهاني ،نامه دفاع، شماره اول،1382،ص59.

 

31 محمود سريع القلم ،سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران: بازبيني نظري و پارادايم ائتلاف ،تهران:مركز تحقيقات استراتژيك،1379،ص136.

 

41 محمد جواد اميدوارنيا ،پيشين ،ص5.

                                                                                Op.cit. Peter Hays  Gries ,51

61 محمد جواد اميدوارنيا،چين در شرايط نوين جهاني ،نامه دفاع،شماره اول،1382،صص86-85

71 كابك خبيري،توان استراتژيك چين و نگرش ايالات متحده امريكا، در مجموع مقالات بررسي روابط ايران و چين،صص158-159.